آرنیکا

گردش آرنیکا درکوه برای اولین بار(6/4/93)

امروزبعدمدتهاموفق شدیم توعسل خانومو ببریم کوه،قبلا که برنامه ریزی میکردیم یاهواسرد میشد یاشما زیاد سرحال نبودی،بهرحال امروز که رفتیم هواعالی بود وشما پرنسس کوچولو هم زیاد اذیت نکردی فقط موقع عکس گرفتن طبق معمول بدقلقی کردی ومن نتونستم عکسای خوبی ازت بگیرم وکلی ناراحت شدم .هوای خوب ومناظرقشنگ وسرسبز جون میدادواس عکس گرفتن که اونم شمانذاشتی خوب مهم نیست ایشالا دفعات بعد به امید خدا.....راستی امروزکلی هنرنمایی کردی ،با آهنگی که مادرجون واست میخونه کلی واسمون رقصیدی وادا اطوارریختی د ختر نازم ذره ذره وجودم به وجود نازنینت گره خورده ومن سرمست وشادم ازاین وابستگی ودلبستگی مطلق ...
10 تير 1393

آرنیکا بعدازیه خواب عمیق وتقریباطولانی.

پرنسس من، تقریبا خیلی کم پیش میاد که شما درست وحسابی بخابی میشه گفت خوابت همیشه درحد چرت زدن،البته گوش شیطون کر،یه کوچولوازقبل بهترشدی.اما امروز برخلاف همیشه که صبح ها میتونم بگم حتی قبل طلوع خورشید خانم بیدارمیشدی تاساعت نه وسی خابیدی ومن کل روز سرمست این حال اساسی توبودم. پرنسس کوچولو،خیلی عاشقتماااااااااا ...
25 خرداد 1393

آرنیکا، یه شب قبل ازمراسم نشون دایی نیما(خونه پدرجون)

گلم اینجا شب قبل ازمراسم نشون دایی نیماست،اینجا توخیلی شیطونی کردی باهنرنمایی که کردی دل همه روبردی،دوست نداشتی بخابی میخاستی همش برقصی،تاموزیک قطع میشد صدات بلندمیکردی که دوباره موزیک شروع شه  وخانم خانما هنرنمایی کنن،ازرقصیدنت هم چی بگم بااون دستای کوچولوت،موقع رقصیدنم که همش دستات نیگا میکنی،حالا فیلم های رقصیدنت هست،میبینی وحالشو میبری. ...
22 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرنیکا می باشد